روابط عمومی خانه صنعت، معدن و تجارت ایران به نقل از دنیای اقتصاد:
رسول قنبری: در ابتدا یک تعریفی از مفهوم پلتفرم داشته باشیم. به باور صاحبنظران در این عرصه، پلتفرم محلی است برای ملاقات عرضهکننده و تقاضاکننده، یا تسهیلگر عرضه و تقاضا. این تعریف عمدتا اقتصادی است. از دیدگاه اجتماعی، به باور من پلتفرم جایی است که هزینه مبادله را کاهش میدهد. آیا در این مفهوم موسّع دولت نیز جایگاهی دارد یا صرفا محدود به سپهر اقتصاد است؟
مصطفی طهماسبی: تعریف پلتفرم را به تعریف از بازار ارجاع میدهم. طبق تعریف، بازار درواقع محل تقاطع عرضه و تقاضا است. البته در این تعریف محل تقاطع عرضه و تقاضا فیزیکی است، اما در دنیای نوآوری و دیجیتال، معادل بازار را پلتفرم تعریف میکنیم. پلتفرم در حقیقت محل تقاطع عرضه و تقاضا در فضای دیجیتال است. یکسو عرضه و یکسو تقاضا وجود دارد. سمت عرضه میتواند هر منبعی باشد؛ برای نمونه این منبع میتواند منابع و داراییهای دولت، شرکت یا فرد باشد، از آن سو نیز تقاضا بر همین نحو است. تکتک عناصری که پلتفرم را میسازنند میتوانند در دو سوی این معادله قرار بگیرند. با این تعاریف اینک میتوان این پرسش را مطرح کرد که آیا میتوان دولت را بهعنوان یک پلتفرم تعریف کرد؟ بله میتوان.
غلامحسین محمدی: در ابتدا بگویم که انتخاب این کتاب توسط آقای طهماسبی برای ترجمه بسیار نکتهسنجانه و ریزبینانه بود. در حقیقت کتاب قصد دارد که برخی مفاهیم جدید را در حوزه فناوری بشکافد و نسبت آنها را با تحولات اجتماعی کلان نشان بدهد. من معتقد هستم که پلتفرم پیش از اینکه ابزار باشد، راهکاری برای جامعه جدید و نظام سرمایهداری است. این راهکار تا حد معینی میتواند پیش برود.
البته نقدی که بر کتاب میتوان وارد کرد، این است که کتاب از لحاظ فنی بررسی خوبی روی پلتفرم انجام داده، اما مفاهیم اقتصادی و اجتماعی آن را به خوبی نشکافته است. البته شاید جایش نبوده که این مفاهیم را باز کند. در برخی نظریههای اقتصادی مانند نظریه هزینه مبادله و نظریه وابستگی منابع انسانی مشاهده میکنیم که پلتفرم بهعنوان یک شبکه همتافت درهمتنیده میتواند راهکاری مناسب برای تمام مسائل و نظریات اقتصادی باشد.
پلتفرم ذاتا میتواند هزینه مبادله را کاهش بدهد و به مرور نهادهای مختلف بسیاری خواهان پلتفرمها خواهند شد، چراکه بهتدریج هزینههای وابستگی منابع را کاهش میدهد و سبب توسعه تامینکنندگان و کاربران میشود و در نهایت موجب خواهد شد که چرخ بازار با قدرت بیشتری به حرکت در آید. از همه مهمتر در پلتفرم میتوان زنجیرههای ارزش را به خوبی تغییر داد و جابهجا کرد و بر یک تجارت سوار شد. به نظر من پلتفرم، راهکاری برای توسعه بازار است، از همینروست که نظام سرمایهداری یکی از پیشتازان پلتفرمهاست.
شاید برخی کشورها از پلتفرمها جا بمانند و برخی تولیدکنندگان کوچک در بدو امر موفق شوند از وجود پلتفرمها منتفع شوند، اما به مرور از بین میروند و حتی تامینکنندگان بزرگ جای تامینکنندگان کوچک را میگیرند. پس پلتفرم یک زمینه اقتصاد کلان دارد که بهعنوان دستیار بازار در حوزه فناوری فعالانه نقشآفرینی میکند و در دنیای جدید این نقش میتواند نقش مهمی تلقی شود. این راهکار میتواند خلأهای بازار را پر کند و حتی برای دولتها نیز میتواند چنین نقشی را ایفا کند و بسیاری از دولتها شبهپلتفرمی عمل میکنند. در جایی که دولتها تامین منابع میکنند، پلتفرم میتواند دولت را تجهیز کرده و به او کمک کند.
این رویکردها به آسیبشناسی نیز نیاز دارد و کتاب تنها حوزههای فنی را دیده است و از سایر بخشها چشم پوشیده است و به آسیبهای پلتفرمی که ممکن است به جامعه و اقتصاد کلان بزند، پرداخته نشده است. جا دارد که به نظریهها و کتابهایی بپردازیم که به این بخشها نیز توجه کرده باشند. بیشتر در لایههای فنی پلتفرم هستیم و آن را انقلاب خواندهایم، درحالیکه من معتقدم انباشت تغییرات فنی پلتفرمی میتواند سبب انقلابهای بعدی شود. رویکرد پلتفرماتیک، یک رویکرد خود-تکثیر است، به این معنا که تا تمام کسبوکارها را تبدیل به پلتفرم نکند، دستبردار نیست. از اینرو بهتر است که به سراغ برخی علتیابیها برویم که چرا این راهکار رشد کرده و چرا رویکرد پلتفرم در بعد اقتصادی با طرفداران بسیاری روبهرو است.
طهماسبی: کتاب نگاه اقتصادی به پلتفرم ندارد و تماما دیدگاه فنی به آن را مطرح میکند. این در حالی است که بحث پلتفرم را با دو دیدگاه خرد و کلان میتوان تحلیل کرد؛ زمانی در انقلاب صنعتی این بحث مطرح میشد که مهمترین موضوع بحث بیکاری افراد است که با وجود ماشین، انسان بیکار میشود، اما قرار نیست این اتفاق روی بدهد، بلکه قرار است که افراد در نقشهای جدیدی با بهرهوری بالاتری در زمینهای که برای آنها تعریف شده، ایفای نقش کنند.
موافق بیکار بودن نیستم، چراکه بهانهای فراهم میکنم که جلوی این رشدها را بگیرند. در بحث زنجیره تامینی که عنوان شد، لایههای مختلفی قرار میگیرند و این لایهها هزینهزایی میکنند. برای نمونه چاپ یک کتاب از محل تولید تا محل توزیع چندین مرحله را طی میکند که سبب افزایش هزینهها میشود. پلتفرم این لایهها را حذف میکند و تولیدکننده را به مصرفکننده وصل میکند و این موضوع سبب بهرهوری بیشتر میشود.
محمدی: من بر راهکار بودن تاکید دارم. من پلتفرم را همانند انقلاب سازمان مد نظر ماکس وبر میدانم که صاحب اصلی آن شرکتهای فناوری بودهاند. همان مسیری که بوروکراسی در شکلگیری سازمان طی کرده است، پلتفرم را نیز میتوان مطرح کرد. بوروکراسی یک راهکار برای افزایش بهرهوری و رسیدن به اهداف بود، برای آنکه بتوانیم سازمانهای اجتماعی را کنترل و افراد را هدایت کرده و منابع را مدیریت کنیم، بورکراسی ایجاد شد، بنابراین هیچکس مدعی بد بودن بوروکراسی نشد، اما بسیاری معتقد بودند که بوروکراسی یک راهکار کامل نیست و این همه تحولات و نظریهپردازی شکل گرفت تا بتوانیم بوروکراسی را بهبود ببخشیم تا تبدیل به زندان روح و «قفس آهنین» نشود.
تمام مفاهیم نوینی که وارد بوروکراسی شده، از اینروست که ما بتوانیم مفاهیم بهتری داشته باشیم. به نظر من رویکرد پلتفرم نیز باید بر همین منوال باشد. کتاب از این جهت که کلمه انقلاب را انتخاب کرده است، جای تامل دارد، از این جهت که یک نگرش نظاممند و سیستمی جدیدی به دنیا پیدا میکنیم که در آن هزینه مبادله را بهشدت کاهش داده و کاربر را به تامینکننده متصل میکند و بسیاری از اتفاقهایی در دنیا را که ممکن بود ما را دچار رکود کند، از بین برده است.
اما حتما باید رویکردهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی این معضلات را بررسی کرد تا بتوان راهحلهایی برای بهبود یافت تا این رویکردهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی از دل رویکردهای فنی عبور کنند. مساله پلتفرم از لحاظ فنی مسالهای است که در دنیای دیجیتال متولد شده است و معضلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن نیز باید از آن مسیر حل شود و با دانش فنی ممزوج شود تا بتوان برای آنها راهکار پیدا کرد. اینجاست که نقش اندیشمندانی که در حوزه پلتفرم تخصص دارند در حوزههای اجتماعی و اقتصادی نیز برجسته میشود و متخصصان بینرشتهای در این زمینه بسیار کمککننده هستند.
طهماسبی: در تکمیل صحبت شما باید عنوان کنم که صحبت از اکوسیستم میکنیم و نه سیستم. اکوسیستم یک بازسازی درونی در آن وجود دارد و مدام در حال بهبود است. تمام این فرآیندها حلقههایی هستند که مدام در راستای بهبود همدیگر برای ایجاد ایدهآلی که مدنظر بازیگران اکوسیستم هستند، حرکت میکنند. اکوسیستمی که در درون خودش یک بازسازی و افزایش بهرهوری را انجام میدهد. زمانی که یک پلتفرم وارد یک مجموعه میشود، شاهد نسخههای مختلفی از آن خواهیم بود که مدام در حال بهبود است و ساختار سلبی ندارد. پلتفرم با توجه به شرایط مختلف در حال تغییر و بهینه شدن برای حضور موثرتر در بازار است و اثرپذیری از اکوسیستمهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دارد.
قنبری: پلتفرم با خود تغییراتی در مشاغل ایجاد میکند و بعضا موجب بیکاریهایی میشود. اما بدون سرمایهگذاری حسابشده نمیتوان برای این موارد راهکاری ارائه کرد. یکی از مباحثی که با آن طرف هستیم، سرمایهگذاری خطرپذیر است، یا درواقع سرمایهگذاری ماجرجوایانه. چگونه میتوان پلتفرمهایی داشت که این پیامدها را به حداقل برساند؟ بهویژه پلتفرمهای سرمایهگذاری خطرپذیر و نقش نوآوری در آن را تا چه اندازه موثر میدانید؟
طهماسبی: پیش از اینکه در این پرسش متمرکز شویم، مجددا به موضوع انقلاب صنعتی بازمیگردم. وقتی در انقلاب صنعتی ماشین جایگزین انسان گشت، نقش انسان متفاوت شد. نمیتوان ادعا کرد، انسان از این ماجرا بیرون رفت، در این زمینه انسان از یک فضایی وارد یک فضای دیگر شد. نقش حضور انسان در فرآیند تولید تغییر پیدا کرد.
در مورد پلتفرم نیز همین مساله وجود دارد. با وجود پلتفرم قرار نیست که برخی افراد از چرخه اقتصادی خارج شوند، ما افرادی داریم که بهواسطه فرآیندهایی که در پس نظام خطی که وجود دارد، در جایگاه مناسبی که باید باشند قرار نگرفتهاند. پلتفرم زمانی که وارد میشود، افرادی که در اقتصاد غیرمولد حضور دارند را از اکوسیستم خارج کرده و ارتباط تولیدکننده و مصرفکننده نهایی را نزدیکتر میکند. پس وارد این فضا نشویم که ظهور نوآوری باعث بیکاری برخی افراد میشود. این نکتهای است که از زبان دولتمردان شنیده میشود. افراد باید در فضای جدید، نقشآفرینی جدید داشته باشند و حاضر به ارائه خدمات جدید بر مبنای اصول جدید شوند. نقش دولت در این راستا چگونه میتواند باشد؟ آیا دولت میتواند در فضای پلتفرمی حاضر شود یا تنها باید به این سمت برود که حفاظگذاری کند و اجازه بدهد که جاده را افراد دیگری بسازنند؟ دولت تنها کاری که باید بکند این است که حدود و ثغور مسیر و محل قرارگیری حفاظ را مشخص کند. برای ورود به این بحث باید به تعریف پلتفرم بازگردم، پلتفرم محل عرضه و تقاضا در فضای دیجیتال است. این تعریف تا حدی عامهپسند و سادهترین تعریف ممکن است. در این تعریف تامین مالی جمعی را مطرح میکنم.
قاعدتا در جامعهای که نقدینگی بسیار بالاست و افراد بهدنبال حفظ این نقدینگی یا کسب سود هستند، پلتفرمهای سرمایهگذاری مانند تامین مالی جمعی میتوانند شکل بگیرند که نقدینگی مازاد مردم را به سمت اقتصاد مولد هدایت و در عین حال میتوانند ارزشافزوده بسیاری در اقتصاد ایجاد کنند. تفاوت اقتصاد سنتی با اقتصاد نوآورانه، استارتآپها و دانشبنیانها در مقیاسپذیری گروه دوم است. در این گروه افراد میتوانند در کنار دولت قرار بگیرند و در تامین مالی این فضا حضور داشته باشند. تامین مالی جمعی در همین فضای پلتفرمی روی میدهد.
افراد در پلتفرمها با مفاهیم آشنا میشوند. بسیاری از شرکتهای دانشبنیان سود خوبی دارند، اما ضروری است که سرمایهگذارانی باشند تا ریسک لازم را بپذیرند. این مفاهیم در کشورهای توسعهیافته نهادینه شده است. توجه داشته باشیم که بنیانگذار پلتفرم تامین مالی جمعی Plug & Play یک ایرانی است؛ چرا در کشور خودمان چنین پلتفرم جامعی نداشته باشیم؟ ما نیز میتوانیم این مفاهیم را در کشور فرهنگسازی کنیم. البته در این راستا ارگانهای دولتی همانند صندوق نوآوری و شکوفایی نقش خود را بهخوبی ایفا کرده و پولهای غیرمولد را به سمت ایدههای دانشبنیان کشانده است.
محمدی: بازار بهدنبال این موضوع است که هزینههای مبادله خود را کاهش بدهد. در ایران با توجه به این موضوع که دولت کارفرمای اصلی است، بنابراین با نظام اقتصادی دنیا تفاوت دارد. باید اذعان کرد که هزینهها در جهت ایجاد یک تجارت ایجاد میشود. کشورهای توسعهیافته سرمایهگذاری جسورانه را میپذیرند و آن را توسعه میدهند، چرا که دولت در پی آن است که گرهها را باز کند. گرههایی که هزینهها را ایجاد میکنند چندان واضح نیستند و این کشورهای توسعهیافته شراکتهای استراتژیک برای تحریک سرمایه و پیشرفتن به سمت پلتفرمها را دارند و بهدنبال سرمایهگذاری پایدار برای این سرمایهگذاری جسورانه هستند.
مثلا اقتصاد سوئد در دست ۳۰ شرکت اصلی است که با هم شراکت استراتژیک دارند، بنابراین باید یک سازمانی را طراحی کرد که سرمایهگذاری در آن تثبیت شود و تبدیل به یک نهاد شود، چراکه قلب تپنده بهشمار میرود و سبب گرهگشایی در اقتصاد میشود تا در نهایت تبدیل به یک فرهنگ شود. جامعه پلتفرماتیک باید این نگاه را دنبال کند که سرمایهگذاری جسورانه را تثبیت کند و سرمایهداران به این نتیجه برسند که بخشی از سرمایه خود را به این پرتفوی اختصاص بدهند تا این راهکارها تبدیل به راهکارهای دائمی و فرهنگ شوند و اقتصاد را از رکود خارج کرده که در نهایت شاهد زایش و رشد اقتصادی باشیم.
در کشورهای در حال توسعه تضمین این سرمایهگذاری کمتر است و نیاز به حمایت نظاممند دولت و نهادهای رسمی دارد. در ایران در این بخش سیاستگذاری منسجم و یکپارچه نداریم. باید صندوقهای نوآوری را در کشور گسترش داد و با این صندوقها و پلتفرمهای سرمایهگذاری میتوان اعتماد مردم را جلب کرد. البته نقش نهادهای خصوصی را نیز نباید دستکم گرفت.